معنی وسیله جانبی رایانه

حل جدول

واژه پیشنهادی

از وسایل جانبی رایانه

هدفون، موس، کیبورد، مانیتور، اسپیکر، پرینتر

کلمات بیگانه به فارسی

جانبی

پهلویی

فرهنگ عمید

جانبی

=جنبی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جانبی

پهلویی

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

جانبی

منسوب به جانب یعنی طرفی و کناری


رایانه

ماشین هوشمند، کامپیوتر

لغت نامه دهخدا

وسیله

وسیله. [وَ ل َ / ل ِ] (از ع، اِ) دستاویز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنچه باعث تقرب به غیر شود. (تعریفات). آنچه به توسط آن به دیگری تقرب جویند. (از فرهنگ فارسی معین). || سبب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). علت. (فرهنگ فارسی معین). || واسطه ٔ کار، و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). میانجی. (یادداشت دهخدا).
- وسیله جستن، واسطه جستن در کار.
- وسیله دار، متعلق و منسوب. (ناظم الاطباء).
- وسیله داری، علاقه. (ناظم الاطباء).
- وسیله ساز، مسبب: خداوند وسیله ساز است. سبب ساز. (ناظم الاطباء).
- وسیله سازی، سبب سازی. (ناظم الاطباء).
- وسیله شدن، سبب شدن.واسطه شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- وسیله قرار دادن، سبب گردانیدن.
- وسیله کردن، سبب کردن. علت قرار دادن:
وسیله رفتن خود رانرفتن من کرد
مقرر است که باشد بهانه جو گستاخ.
واله هروی.
|| نزدیکی. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || پایه ومنزلت نزدیک پادشاه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، وسیل، وسائل. (منتهی الارب). || راه. || سامان. || چاره. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزدیک پادشاه. || کمک و استعانت. || بهانه. || علاقه. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

وسیله

(وَ لِ) [ع. وسیله] (اِ.) سبب، دستآویز. ج. وسایل.

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

وسیله جانبی رایانه

444

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری